کد خبر 146819
۱۱ اسفند ۱۳۹۸ - ۱۳:۲۷

گفت و گوی حیات با همسر دانشجوی شهید نعمت اله هاشمی نیا بمناسبت سالگرد شهادت

همسرم همواره دغدغه ی اسلام را داشت

همسرم همواره دغدغه ی اسلام را داشت

شهید نعمت اله هاشمی نیا در 1 مرداد سال 1342، در روستای جوکار در استان کرمان متولد شد، پدرش محمود، کارگری ساده و زحمتکش بود و مادرش بلقیس نام داشت، وی 1 برادر و 1 خواهر داشت و فرزند سوم خانواده بود. شهید هاشمی نیا در حالی که دانشجوی رشته ی تربیت معلم در دانشگاه شهید با هنر استان کرمان بود، علاقه ی فراوانی هم برای حضور در جبهه داشت، وی در حال تحصیل در دانشگاه بود که به جبهه اعزام شد و 20 روز پس از رفتنش به جبهه در 11 اسفند سال 64 در عملیات والفجر 4 در حالی که ترکشی به قلبش اصابت کرده بود پس از چند روز بستری در بیمارستانی در تهران به درجه رفیع شهادت نائل شد.

به گزارش پایگاه خبری حیات، کافیه حاج محمدی همسر 48 ساله شهید هاشمی نیا و خواهر شهید رحمت اله حاج محمدی، به مناسبت سالگرد شهادت این شهید بزرگوار به شخصیت والای این شهید اشاره کرد و گفت:«نعمت اله اخلاقش عالی بود، با همه ارتباط خوبی داشت و پدر و مادرش هم از او راضی بودند، ما با خانواده‌ی ایشان نسبت فامیلی داشتیم، من از کودکی نعمت الله را می شناختم، او از همان موقع اهل نماز بود و در دوران انقلاب هم فردی انقلابی بود، در مدرسه فعالیت های انقلابی انجام می داد و خیلی دغدغه ی اسلام را داشت.»
وی در ادامه به ازدواجش با شهید هاشمی نیا اشاره کرد و افزود:« نعمت اله پسر عمه ی مادرم بود و ما از قبل از ازدواج همدیگر را می شناختیم. او به من علاقه مند بود، در نهایت ما در سال 62 باهم ازدواج کردیم. من ابتدا راضی نبودم که نعمت اله به جبهه برود و مدام گریه می کردم، او هم با دیدن این حال من می گفت، به جبهه نمی‌روم، اما یک بار که به دانشگاه رفته بود، به مدت یک هفته از او بی خبر بودم، در روستای خودمان تلفن نبود و من باید برای تلفن زدن به روستای دیگری می رفتم که حدود 2 ساعت با روستای ما فاصله داشت.
با دانشگاهش تماس گرفتم و رئیس دانشگاه گفت، که یک هفته پیش به جبهه اعزام شدند، از مخابرات تا خانه تمام طول مسیر را گریه کردم، چون از روز اولی که به من گفت می خواهد به جبهه برود، من شهادت را در چشمانش می دیدم، وقتی وضو می گرفت و به نماز می ایستاد برایم مثل روز روشن بود که شهید می شود.
همیشه از علاقه اش برای رفتن به جبهه می گفت و اینکه دوست دارد شهید شود. 20 روز هم بیشتر از اعزامش به جبهه نگذشته بودکه در عملیات والفجر 4  بر اثر اصابت ترکش به قلبش مجروح شد و چند روزی در بیمارستانی در تهران بستری بود و پس از آن هم به شهادت رسید.»
همسر شهید نحوه ی مطلع شدن از شهادت همسرش را این چنین بیان کرد: «به ما اطلاع دادند که همسرم مجروح شده، پس از آن به یاد دارم، در حال درست کردن خمیر برای پختن نان بودم که، حسین عارفی، یکی از همرزمان برادرم که بعد ها او هم به شهادت رسید، با 2 نامه به خانه ما آمد و به من گفت، برایت از نعمت اله نامه آورده ام، حالش خوب است، نامه را باز کردم و دیدم تاریخ نامه برای چند روز قبل  است، چون چند روز قبل از این موضوع خواب دیده بودم که ماری یک تکه از گردنم را کند، وقتی نامه را خواندم باور نکردم که نعمت اله زنده است، پس از آن هر کس من را می دید خوشحال بود که از نعمت اله نامه آمده و او زنده است، اما من می دانستم اتفاق بدی افتاده، به روستای جوکار که منزل خانواده ی همسرم در آنجا بود رفتم که خبری از او بگیرم، پدربزرگم را دیدم که به من گفت، یکی از اقوام مان به تهران رفته تا خبری از نعمت اله بیاورد. همان شب بود که همه ی اقوام با اتوبوسی به آنجا آمدند، من پرسیدم نعمت اله را آورده‌اید؟ که با گریه ی آنها متوجه شدم پیکر نعمت اله را آورده اند. پس از شهادت او روزها به سختی گذشت و مادر نعمت الله دچار مشکلات جدی روحی شد، پدرش 2 سال بعد از شهادت او و مادرش 4 سال بعد بر اثر سرطان حنجره به رحمت خدا رفت.»
کافیه حاج محمدی خواهر شهید رحمت اله حاج محمدی در پایان این گفت و گو به انقلابی بودن برادرش نیز اشاره کرد و گفت:«خانواده ما کلا مذهبی بود، برادرم هم فردی بسیار انقلابی و مسئولیت پذیر بود، او به طور مداوم در تظاهرات ها شرکت می کرد، صدای خوبی هم داشت و قاری قرآن بود، معمولا در مراسمات مذهبی دعا و قرآن می خواند، در حالی که سال دوم دبیرستان بود راهی جبهه شد و پس از شهادتش 11 سال مفقود الاثر بود. به یاد دارم او همیشه ما را به حفظ حجاب توصیه می کرد و در وصیت نامه اش هم به این موضوع تاکید داشت و به این موضوع هم اشاره داشت که دوست ندارد در بستر بمیرد.»

برچسب‌ها